all hots

سلام به همه دختروپسرهای داغ به وبلاگ من خوش آمدید

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

خواهر وپسر همسایه

اين ماجرا رو که ميخوام براتون تعريف کنم مربوط به شهريور1380 ميشود .من يک خواهر دارم که در حال حاضر 33 سالشه و اسمش شهين است يک دختر12ساله هم داره بنام الناز اين خواهره بنده يک زن چادري هست که بعضي وقتها اگه وقت ميکرد منو نصيحت ميکرد. يک روز که اتفاقي فهميد من دوست دختر دارم خيلي ناراحت شد و کلي نصيحتم کرد که اينکارا خوب نيست و… تابستان گذشته شوهر خواهرم براي يک سفر کاري رفت کانادا و تا 6 ماه هم بر نميگشت. ضمناً اينو هم بگم که در آپاتمان کناري خواهرم يک زن ميانسال حدود 45سال که اسمش منيژه بود و شوهرش 3 سالي ميشد فوت کرده با پسرش به نام شهرام که 24 داشت (که خوشتيپ و خوشگل بود) زندگي ميکرد که با توجه به رفت و آمد زيادي که من به خانه خواهرم داشتم با شهرام دوست شدم. منو شهرام انقدر صميمي بوديم که از همه چيزه زندگي هم خبر داشتيم بعد يک هفته که شوهر خواهرم به کانادا رفت يک روز عصر رفتم خونشون ديدم خواهرم يک بلوز و دامن چسب بدن پوشيده و جلوي آينه موهاي فر زده شو ژل ميزنه و يک مانتوي سفيد اندامي که کاملاً چسب بدنش بود و اندامشو ميزد بيرون؛ پوشيد و به من گفت: اين مانتو رو تازه خريدم بهم مياد منم گفتم آره ولي تو که از اين مانتوهاي تنگ نميپوشيدي گفت زير چادر معلوم نميشه بعد چادرشو سرش کرد و رو به من کرد و گفت اين منيژه خانم يکمي کسالت داره و پسرش هم نيست من ميرم يک سري ازش بزنم. الناز هر چي خواهش کرد تا اونم بره خواهرم قبول نکرد و گفت نه منيژه خانم مريضه و ميخواد استراحت کنه. به منم گفت من تا يک ساعت ديگه ميام و رفت حدود نيم ساعت بعد تلفن زنگ زد گوشي رو که برداشتم ديدم شوهر خواهرم از کانادا است سريع رفتم تا خواهرمو از خونه منيژه خانم صدا کنم وقتي در زدم منيژه خانم درو باز کرد؛ هم منو ديد بدجوري هول کرد؛ گفتم به خواهرم بگيد تلفن از کانادا و اگه ميشه بگيد شهرام بياد دم در کارش دارم گفت: که شهرام نيست و رفته خونه عموش و تا فردا نمياد الآن خواهرتو صدا ميزنم و فوراً درو بست چيزي که برام جالب بود اين بود که من اصلاً کسالتي در وجود منيژه خانم نديدم بعد که خواهرم اومد که جواب تلفن رو بده وقتي رويه مبل نشست ناگهان ديدم يکي از دکمه هاي مانتوي خواهرم بازه و کمي از لختيه بدن خواهرم معلوم با خودم گفتم اينکه موقعي که رفت لباس تنش بود حالا چرا هيچ لباسي زيره مانتوش نيست؟! بعد از اينکه تلفنش تموم شد دوباره به خونه منيژه خانم رفت و من بدجوري به اون شک کردم با خودم گفتم نکنه خواهرم با منيژه هم جنس بازي ميکنن اما باز گفتم نه اون اصلاً اهل اين حرفا نيست .بعد از حدوداً 25 دقيقه يکي در آپارتمانو زد من رفتم درو باز کردم ديدم خواهرمه؛ وقتي ميخواست بياد تو چنان بوي مني (آب کمر) خورد تو صورتم که يک لحظه سرم گيج رفت بعد گفت من ميرم دوش بگيرم بعد از حمام اومد الناز گفت بايد برام ديکته بگي منم از فرصت استفاده کردم و بهانه دستشويي رفتم سراغ رخت چرکاشون و ديدم همون لباسي که ساعتي پيش تنش بود الآن تو لباساي کثيف است وقتي بو کردم ديدم بو مني ميده و قسمت جلوي لباس خيس است وقتي دست زدم درست معلوم بود که با آبه مني خيس شده چون کاملاً لزج بود و بوي آب مني ميده .بلا فاصله بيرون اومدم و به خواهرم گفتم من ميرم بيرون زود ميام. رفتم بيرون و از تلفن عمومي خونه منيژه خانم زنگ زدم ديدم شهرام تلفن رو برداشت ديگه مطمئن شدم منيژه خانم به من دروغ گفته و شهرام خونه عموش نيست با خودم گفتم يعني شهرام با خواهرم سکس داشته و مامانش هم خبر داره از خواهرم يک همچين کاري بعيد بود از اون لحظه به بعد يک احساس ديگه به خواهرم پيدا کردم و ياد حرف شهرام افتادم که يک بار به من گفت: من عاشق سکس با يک زن سفيد و خوشگل که بدن خوش اندام و دست و پاش گوشتي باشه وقتي خوب فکر کردم ديدم خواهر من همون مشخصاتي رو داره که شهرام برام تعريف کرده بود .وقتي به خونه خواهرم برگشتم اين بار يه جوره ديگه نگاش کردم واي عجب بدني داشت مثل هلو؛ هم خوش اندام بود هم دست و پاش گوشتي بود وقتي نگاه به کونش کردم يک لحظه کيرم بلند شد عجب کوني داشت شب موقع خواب به سکس شهرام با خواهرم فکر کردم و يک دست جلق جانانه به ياد سکس اونا زدم! روز بعد به شهرام زنگ زدم و شهرام گفت بيا پيش من کسي خونمون نيست مامانم رفته خونه خالم و تا شب نمياد و منم سريع رفتم خونشون بعد با هم نشستيم پشت کامپيوتر و رفتيم تو اينترنت من گفتم بريم تو سايت سکسي؛ شهرام خنديد و گفت چيه تو کفي؟ گفتم آره بدجوري گفت: اتفاقاً من ديروز روي يک خانم بودم مثل هلو؛ جات خيلي خالي بود عجب حالي کردم منم گفتم کس جديد گير آوردي بيارش منم بکنمش پولش هر چي بشه ميدم شهرام گفت نه خره کس نيست شوهر داره جز منم به کسي نميده گفتم چه جوري دوست شدي گفت دوست مامانمه؛ گفتم مامانت خبر داره گفت: به کسي چيزي نگي مامانم برام جورش کرد گفت: وقتي به مامانم گفتم عجب دوستي داري اولش دعوام کرد گفت اون شوهر داره بعد يک مدت ازم قول گرفت اگه دوستيمو با سوگل (سوگل دوست دختره شهرام بود که مامان شهرام اصلاً ازش خوشش نميومد) بهم بزنم منم سعي ميکنم اونو با تو هم دوست کنم شهرام گفت خودمم فکر نميکردم مامانم بتونه اونو براي من جورش کنه همين طوري که صحبت ميکرديم من وارد يک سايت سکسي ايراني شدم و يک داستان سکسي ضربدري که يک زن و شوهر با يک مرد غريبه دوست ميشن و 3 نفري با هم سکس ميکنن رو خونديم بعد من رو به شهرام کردم و گفتم عجب مرداي بي غيرتي پيدا ميشن (ميخواستم ببينم نظر شهرام در اين مورد چيه) شهرام گفت: هر کسي يه جور حال ميکنه بعد به شهرام گفتم تو دوست داري يک زنو جلو شوهرش بکني؟ خنديد و گفت: آره حال ميکنم ولي بيشتر از اون خيلي دوست دارم يک زنو جلوي برادرش بکنم بعد خنديدم گفتم راست ميگي؟ گفت آره اگه يک برادر با خواهر سراغ داري براي منم بيار گفتم آره سراغ دارم گفت جدي ميگي؟ گفتم آره ولي خواهره خبر نداره تو هم ميشناسي شهرام گفت جدي؟ اون کيه؟ گفتم من، همينجوري که نگام ميکرد گفتم: البته فقط تو شهرام – گفت شوخي ميکني؟ با جديت گفتم نه گفت يعني اگه من يک روز بکنمش و تو بفهمي ناراحت نميشي؟ گفتم: نه. شهرام گفت: راستشو بخواي ديروز که خواهرت اومد خونه ما من کردمش و من خونه بودم منم خنديديم و گفتم پس حالا که مامانت نيست بلند شو زنگ بزن بگو خواهرم بياد منم پشت پرده ديد ميزنم شهرام بلند شد و تلفن کرد و به خواهرم گفت: گفت کيرم بدجوري واست راست کرده منتظرتم چند دقيقه بعد خواهرم اومد و به همراه شهرام وارد اتاق شدن اول همديگرو لخت کردن بعد شهرام حسابي از جلو و عقب خواهرمو کرد از آخر هم شهرام آبشو ريخت رو سينه هاي خواهرم بعد از اون خواهرم بدونه اينکه آب مني رو از رو سينش پاک کنه لباساشو پوشيد و رفت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر